لغت نامه دهخدا
نوح. [ ن َ ] ( ع مص ) نوحه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( زوزنی ). گریه و ماتم نمودن به آواز بلند بر شوی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). به بانگ بلند و عویل و جزع گریستن بر شوی خود. ( از اقرب الموارد ). نواح. نیاحة. مناحة. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). نیاح. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بانگ کردن کبوتر. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) آواز قمری و کبوتر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص، اِ ) زنان که حزن و سوکواری را گرد هم آیند. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ): نساء نوح؛ نوائح. ( اقرب الموارد ). ج ِ نائح. ( منتهی الارب ). رجوع به نائح شود. || ج ِ نائحة. ( منتهی الارب ). رجوع به نائحة شود.
نوح. ( اِ ) لبلاب. ( تحفه حکیم مؤمن ) ( برهان قاطع ). عشقه. گیاهی که بر درخت پیچد. ( از برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). حبل المساکین. ( برهان قاطع ).
نوح. ( ع ص، اِ ) ج ِ نائحة. ( از اقرب الموارد ).
نوح. [ ن ُوْ وَ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ نائحة. رجوع به نائحة شود.
نوح. ( اِخ ) سوره هفتادویکمین است از قرآن پیش از سوره جن و پس از معارج و آن بیست وهشت آیت و مکی است و آغاز آن این است: انا ارسلنا نوحاً.
نوح. ( اِخ ) در تفاسیر و تاریخ های اسلامی نسب او را چنین نوشته اند: ابن لمک بن متوشلخ بن اخنوخ بن ادریس بن ماردبن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم، وگویند وی پس از ادریس به پیامبری رسید و چون پس از نهصدوپنجاه سال دعوت، از قوم او بیش از 80 تن ایمان نیاوردند و کافران بر سرکشی و عناد افزودند. نوح پس از قرن ها دعوت و تحمل، چون از تمسخر و عناد کافران قوم خویش به تنگ آمد از جانب خدا بدو وحی رسید که «یا نوح از قوم تو جز این هشتاد تن که مؤمن شدند کسی مؤمن نخواهد شد»، قوم را نفرین کرد و از خدا درخواست که دیّاری از کفار بر زمین باقی نگذارد. سپس خود به فرمان الهی با پیروان معدودش به ساختن سفینه ای پرداختند، چون کشتی ساخته شد، علامات و آیات عذاب الهی آشکار گشت، باران سیل آسائی باریدن گرفت و زمین به دریای خروشانی مبدل گشت، نوح و یارانش در طبقه ای از کشتی سوار شدند و دو طبقه دیگر آن را به حیوانات و پرندگان اختصاص دادند، کشتی نوح بر آبها روان شد و آنانکه دعوت نوح را نپذیرفته و از کشتی بیرون مانده بودند یکسره غرق گشتند. از خاندان نوح پسری کنعان نام دعوت پدر را نپذیرفته بود، نوح چون او را در کام امواج و در حال غرق شدن دید به حکم عاطفت پدری به کشتی دعوتش کرد، فرزند سرکش نپذیرفت و با دیگر کافران غرق گشت. آنگاه که جز کشتی نشستگان جنبنده ای بر زمین باقی نماند، باران فروایستاد و طوفان آرام گرفت و آبها در کام زمین فرورفت، و به تقدیر خداوندی کشتی نوح بر کوه جودی به گل نشست و ساکنان آن فرودآمدند و بر بساط زمین زندگی و زادوولد از سر گرفتند. نوح جهان خالی از مردم را میان فرزندانش سام و حام و یافث تقسیم کرد. زمین سیاهان را چون زنج و حبشه و نوبه و بربر و آن دیار و برّ و بحر و جزایر آن مر حام را داد، و عراق و خراسان و حجاز و یمن و شام و ایران شهر نصیب سام آمد، و ترک و سقلاب و یأجوج و مأجوج تا چین مر یافث را رسید. نوح پس از طوفان شصت سال بزیست. ( از زین الاخبار ص 256 ) ( تاریخ پیامبران و شاهان ص 9 ) ( تفسیر قرآن مجید نسخه کمبریج ج 1 صص 431 - 433 و ج 2 صص 480 - 485 ) ( قصص قرآن صص 12 - 18 ) ( ترجمه اخبار الطوال ص 1 ) ( کتاب مقدس، سفر تکوین ) ( الموسوعة العربیة المیسرة ) ( تاریخ گزیده ص 9 به بعد ) ( حبیب السیر ج 1 ص 7 به بعد ). و نیز رجوع به عیون الاخبار ج 1 و 2 و التفهیم ص 194 و 237 و العقد الفرید ( فهرست اعلام ) و تاریخ جهانگشا ج 1 ص 12 و ج 2 ص 166 شود.