گروهی قومی متنوع که در نواحی مرکزی هند سکونت دارند. نیمی از این افراد به زبانهایی از خانواده زبانی دراویدی و بدون سیستم نوشتاری صحبت میکنند، در حالی که دیگر آن ها به زبانهای هندواروپایی، از جمله هندی، تکلم دارند. بیش از ۴ میلیون در هند زندگی میکنند که بیشتر آنها در ایالتهای مدهیا پرادش، بخش شرقی مهاراشترا و شمال آندرا پرادش و همچنین تعدادی در اوریسا ساکن هستند. آن ها از دیرباز به عنوان کشاورزان نوبتکار شناخته میشوند و اقتصاد آنها بر پایه کشت غلات و دامداری استوار است. گندهای متعلق به طبقات بالای اجتماعی به راحتی با هندوها ازدواج میکنند. باورهای آنها به هندوئیسم نزدیک است و در عین حال شامل برخی از خدایان و ارواح باستانی نیز میشود. گندها فاقد نظام کاستی هستند، هرچند که تعداد محدودی از طوایف در چارچوب مجموعهای از روابط اجتماعی و مناسکی با یکدیگر زندگی میکنند. از قرن ۱۵ تا نیمه قرن ۱۸، گندها بر منطقه گُندوانا حاکم بودند که بخش وسیعی از این ناحیه را در بر میگرفت. در این دوره، مراتهها از غرب به سرزمین آنها وارد شدند. خاندانهای وابسته به گروهی از گندها که به راج گُندها معروفند، تا آغاز فتوحات مسلمانان در قرن ۱۶ با خاندانهای همسایه هندو خود رقابت داشتند.
گند
لغت نامه دهخدا
به جای خشتچه گر شصت نافه بردوزی
هم ایچ کم نشود گند رشت آن بغلت.عماره.معذور است ار با تو نسازد زنت ای غر
زآن گنددهان تو و زآن بینی فرغند.عماره.چه سود چون همی ز تو گند آید
گر تو به نام احمدعطاری.ناصرخسرو.گند است دروغ از او حذر کن
تا پاک شود دهانت از گند.ناصرخسرو.کز گند فتاده ست به چاه اندر سرگین
وز بوی چنان سوخته شد عود مطرا.ناصرخسرو.دانه اندر دام او دانی که چیست
نرم و سخت و خوب و زشت و بوی و گند.ناصرخسرو.یک تیز فروداد ویکی گند برآمد.سوزنی.سیر ارچه هم طویله سوسن بود برنگ
غماز رنگ او بود آن بوی گند او.خاقانی.نقل است که روزی جماعتی از مشایخ نشسته بودند، ابراهیم قصد صحبت ایشان کرد، گفتند: برو که هنوز از تو گند پادشاهی می آید با آن کردار. ( تذکرة الاولیاء عطار ). بوی عبیر از گند سیر فروماند. ( گلستان ).
جعل از گلستان ندارد نصیب
ز کناس گند و ز عطار طیب.نزاری.- گند بغل؛ بوی بد زیر بغل. عرق زیر بغل: دُسُس؛ بوی گند بغل. صُنان. ( منتهی الارب ):
نقره اندوده بر درست دغل
عنبرآمیخته به گند بغل.سعدی ( هزلیات ).گند بغلش نعوذباللّه
مردار به آفتاب مرداد.سعدی ( گلستان ).مشکل بود ای اسیر گمراه
گند بغل و ندیمی شاه.امیرحسینی.- گند دهن؛ بوی بد دهان. بَخَر. گندگی دهان. ( منتهی الارب ).
- گند زدن ( عامیانه )؛ کاری را بسیار بد انجام دادن.رسوا شدن. و رجوع به گندش را بالا آوردن شود.
فرهنگ معین
(گَ ) (اِ. ) ۱ - بوی بد، عفونت. ۲ - کثافت، آلودگی.، ~ ِ چیزی بالا آمدن (درآمدن ): (عا. ) فساد آن آشکار شدن.، ~چیزی را بالا آوردن: (عا. ) کاری را بسیار بد انجام دادن، رسوا شدن.
( ~. ) (اِ. ) (قالی بافی ) کله، گره.
فرهنگ عمید
تخم، خایه، بیضه: گند بیدستر.
سپاه، لشکر.
فرهنگ فارسی
( اسم ) لشکر سپاه. توضیح واحد های سپاه را در زمان ساسانیان گند می گفتند و فرماندهی آنها با گندسالاران بود. تقسیمات کوچکتر از آنرا درفش و از آن کوچکتر را وشت می نامیدند.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه آزاد فارسی
عضو قومی نامتجانس، ساکن بخش مرکزی هندوستان. نیمی از آنان به زبان هایی متعلق به خانوادۀ زبانی دراویدی و فاقد نوشتار سخن می گویند؛ سایر گُندها به زبان های هندواروپایی، ازجمله هندی، تکلم می کنند. بیش از ۴میلیون گُند در هندوستان زندگی می کنند که اکثر آنان در مدهیا پرادش، بخش شرقی مهارشترا، و بخش شمالی آندرا پرادش و برخی نیز در اوریسا زندگی می کنند. گندها از دیرباز کشاورزان نوبتکار بود ه اند و اقتصادشان مبتنی بر کشت غلات و دامداری است. گندهای متعلق به طبقات بالای اجتماعی آزادانه با هندوها ازدواج می کنند. معتقدات آنان به هندوئیسم نزدیک است و در عین حال برخی از خدایان و ارواح باستانی تر را نیز شامل می شود. گندها دارای کاست نیستند، اگرچه تعداد محدودی از طوایف در درون مجموعۀ مشخصی از روابط اجتماعی و مناسکی با یکدیگر به سر می برند. گندها از قرن ۱۵م تا نیمۀ قرن ۱۸ بر گُندوانا حاکم بودند که بخش بزرگی از منطقه بود. در این زمان مراتهها از غرب وارد سرزمین آنان شدند. خاندان های وابسته به گروهی از گُندها، با عنوان راج گُندها، با خاندان های همسایگان هندوی خود تا آغاز فتوحات مسلمانان در قرن ۱۶ رقابت داشتند.
گند (نظامیگری). گُنْد (نظامیگری)
(معرب آن: جند و به معنی لشکر) بزرگ ترین یگان ارتش در دورۀ ساسانی. هر گند به چند یگان به نام درفش تقسیم می شد که هر یک درفشی با رنگ و پیکره ای ویژه داشت. هر درفش نیز به چندین بخش به نام دشت تقسیم می شد که کوچک ترین یگان ارتش ساسانی بود. فرمانده گند گند سالار نام داشت. این واژه همان گندی است که بر سر برخی از شهرها، مانند گندی شاپور، مانده است.
ویکی واژه
خایه.
بوی بد، عفونت.
کثافت، آلودگی.؛ ~ ِ چیزی بالا آمدن (درآمدن)
کاری را بسیار بد انجام دادن، رسوا شدن.
کله، گره.
جمله سازی با گند
که می ندانم سوگند نامه را سببی که بوده است به تحقیق موجب آزار
رفت سوی آسیا هنگام شام گندمش بخشید دهقان یک دو جام
بهشتت دردگشت و جان نمودار حجاب گندمت از پیش بردار