لغت نامه دهخدا
نهش. [ ن َ هَِ ] ( ع ص ) بعیرٌ نهش ؛ شتر که در باطن سپل آن نشانی باشد سوای اثرة که بر زمین آشکار گردد.( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). نَمِش. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || نهش الیدین ؛ ستور سبک دست ،و کذا نهش القوائم. ( منتهی الارب ). خفیف الیدین. ( از اقرب الموارد ). ضعیف الیدین و القوائم. ( از متن اللغة ). || کم گوشت ، قلیل اللحم یا آنکه ران لاغر دارد. نَهش. نهیش. ( از متن اللغة ). رجوع به منهوش شود.