لغت نامه دهخدا
همی حیران و بی سامان و پژمان حال گردیدی
اگر دیدی به صف دشمنان سام نریمانش.ناصرخسرو.آورده ام سه بیت به تضمین ز شعر خویش
در مرثیه به نام نریمان برآمده.خاقانی.
نریمان. [ ن َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).