مخدومی

لغت نامه دهخدا

مخدومی. [ م َ ] ( حامص )سروری. بزرگی. مخدوم بودن. فرمانروائی :
سربلندان چون به مخدومی رسند
خادمی خاک پست خود کنند.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 882 ).و رجوع به مخدوم معنی اول شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به مخدوم. ۲ - عنوانی برای تعظیم مخدوم : و این کتاب را ... بیمن دولت حضرت مخدومی شهریاری از تازی با فارسی نقل کرد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم