لغت نامه دهخدا قواس. [ ق َوْ وا ] ( ع ص ) کمان ساز. کمانگر. ( ناظم الاطباء ) : دست قواس روزگار استوای قدش را به انحنا بدل کرده بود. ( سندبادنامه ص 182 ). || کمان کش. کمان دار. ( ناظم الاطباء ).