ناگواری

لغت نامه دهخدا

ناگواری. [ گ ُ ] ( حامص مرکب ) ناگوار بودن. ناگوار شدن. دژگواری. وخامت. || نامطبوعی. تحمل ناپذیری. تلخی :
با کمال ناگواری ها گوارا کرده است
محنت امروز را اندیشه فردای من.صائب. || امتلاء. سنگینی معده. تخمه. || بدهضمی.
- ناگواری طعام ؛ برده.کظه. عسیرالهضم بودن آن.

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] مطابق میل نبودن، سختی، دشواری: با کمال ناگواری ها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشهٴ فردای من (صائب: لغت نامه: ناگواری ).
۲. بدهضم بودن غذا.

فرهنگ فارسی

۱ - ناگواربودن .۲ - تحمل ناپذیری : باتمام ناگواریها گوارا کرده است محنت امروز را اندیشه فردای من . ( صائب لغ. ) ۳ - امتلائ معده تخمه .۴ - بدهضمی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم