ناصب

لغت نامه دهخدا

ناصب. [ ص ِ ]( ع ص ) برپا و قائم کننده. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ).برپای دارنده. قائم کننده. نصب نماینده. ( ناظم الاطباء ). آنکه چیزی را نصب و برپا می کند و می افرازد. || دشمن دارنده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). آنکه متدین به بغض علی بن ابی طالب علیه السلام باشد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ناصبی و نواصب شود. || هم ناصب ؛ غم با رنج . ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). متعب. ( اقرب الموارد ). اندوه با رنج. ( ناظم الاطباء ): عیش ناصب ؛ زیست با رنج و تکلیف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).ای فیه کد و جهد. ( اقرب الموارد ). الناصب من العیش ؛ما فیه کد و جهد. ( معجم متن اللغة ). رنج دهنده. || ( اصطلاح نحو ) عامل نصب. عاملی که معمول خود را نصب دهد. رجوع به ناصبة و نواصب شود. || ( اصطلاح درایه ) از الفاظ ذم و قدح است. ج ، نواصب.

فرهنگ معین

(ص ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - برپا کننده ، نصیب کننده . ۲ - دشمن دارنده . ۳ - آن که علی بن ابی طالب (ع ) و خاندان او را دشمن دارد. ۴ - عاملی که معمول خود را نصب دهد. ج . نواصب .

فرهنگ عمید

۱. نصب کننده.
۲. برپاکننده.

فرهنگ فارسی

نصب کننده، برپاکننده، عامل نصب، نواصب جمع
( اسم ) ۱ - برپاکننده نصب کننده . ۲ - دشمن دارنده . ۳ - آنکه علی ۴ بن ابی طالب وخاندان او را دشمن دارد.۴ - عاملی که معمول خود را نصب دهدجمع :نواصب .

ویکی واژه

برپا کننده، نصیب کننده.
دشمن دارنده.
آن که علی بن ابی طالب (ع)
و خاندان او را دشمن دارد.
عاملی که معمول خود را نصب دهد.
نواصب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال اعداد فال اعداد فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت