مورچگان

لغت نامه دهخدا

مورچگان. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) ج ِ مورچه. مورچه ها. مورهای خرد و ریز :
مورچگان را چو بود اتفاق
شیر ژیان را بدرانند پوست.سعدی.جَفْل ؛ مورچگان سیاه. ( منتهی الارب ). دیلم ؛ جماعت مورچگان. ( منتهی الارب ). و رجوع به مورچه شود.
مورچگان. [ چ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهرکرد واقع در 22 هزارگزی باختر بروجن با 467 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهرکرد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم