مهجع

لغت نامه دهخدا

مهجع. [ م َ ج َ ] ( ع اِ ) خوابگاه. ( غیاث ) ( آنندراج ). آرامگاه :
ظل ذلت نفسه خوش مضجعی است
مستعدان صفا را مهجعی است.مولوی.
مهجع. [ م ِ ج َ ] ( ع ص ) غافل گول. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غافل و احمق و گول. ( ناظم الاطباء ).
مهجع. [ م ُ ج ِ ] ( ع ص ) آنکه گرسنگی را تسکین می دهد. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || به خواب رونده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). و رجوع به اهجاع شود.

فرهنگ معین

(مَ جَ ) [ ع . ] (اِ. ) خوابگاه .
(مِ جَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - غافل . ۲ - احمق ، گول .
(مُ جِ ) [ ع . ] (ص . ) آن که گرسنگی را تسکین دهد.

فرهنگ عمید

خوابگاه.

ویکی واژه

آن که گرسنگی را تسکین دهد.
غافل.
احمق، گول.
خوابگاه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم