مهانت

لغت نامه دهخدا

مهانت. [ م َ ن َ ] ( ع اِمص ) مهانة. خواری و دونی و ذلت و فرومایگی. ( ناظم الاطباء ). رسوایی و خواری و سبک داشت. هوان. ( منتهی الارب ).
- مهانت نفس ؛ پستی آن. ( یادداشت مؤلف ).
|| ضعف. سستی. ( یادداشت مؤلف ).
مهانة. [م َ ن َ ] ( ع مص ) مهانت. خوار گردیدن. ( از منتهی الارب ). خوار و حقیر شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). || ضعیف و مسکین شدن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) رسوایی و خواری. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || سستی و ضعف. || سبک داشت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مَ نَ ) [ ع . مهانة ] (مص ل . ) خواری ، سستی .

فرهنگ عمید

۱. خوار شدن.
۲. خواری، ذلت.
۳. سستی.
۴. بدنامی، رسوایی.

فرهنگ فارسی

خوارشدن ، خواری، ذلت، سستی، بدنامی و رسوایی
۱ - ( مصدر ) خوار شدن ذلیل گشتن . ۲ - ( اسم ) خواری ذلت .

ویکی واژه

مهانة
خواری، سستی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال حافظ فال حافظ فال ای چینگ فال ای چینگ فال تاروت فال تاروت