منجوق. [ م َ / م ُ ] ( اِ ) ماهچه علم و چتر... معلوم نشد که این لفظ ترکی است یا فارسی ، چون قاف دارد ظاهر می شود فارسی است. ( فرهنگ رشیدی ). ماهچه علم و چتر و آن چیزی می باشد که از زر و سیم و غیره راست کرده بر سر علم لشکر و غیره می نهند و این لفظ معرب است. و بعضی نوشته که طاسکی که بر سر علم نصب کنند. ( غیاث ) ( آنندراج ). ماهچه علم را گویند. ( برهان ). گوی و قبه و ماهیچه زرنگار علم و رایت. ( ناظم الاطباء ). کاظم قدری ، در فرهنگ مفصل ترکی خود این کلمه را فارسی دانسته و در عربی نیز به همین صورت «منجوق » و به معنی قسمی علم وارد شده. ( حاشیه برهان چ معین ). ماهچه علم : سر ماه دادش کلاه و کمر یکی مهر منجوق و زرین سپر.اسدی ( گرشاسبنامه چ یغمائی ص 327 ).ای برده علامت به رخ خوب و به قامت شد ریش تو ماننده منجوق علامت.دهقان علی شطرنجی.از بهر تو می طرازد ایام منجوق ز صبح و پرچم از شام.خاقانی.گر چتر روزسوختم از دم عجب مدار منجوق صبح و پرچم شب هم بسوختم.خاقانی.ز موج خون که بر می شد به عیوق پر از خون گشته طاسکهای منجوق.نظامی ( خسرو و شیرین چ وحید ص 162 ).چو از رایت شیرپیکر سپهر برآورد منجوق تابنده مهر.نظامی.در کوکبه طلوع آدم منجوق لوای عز والاست.عطار ( دیوان چ تقی تفضلی ص 851 ).منجوق عماری رفعتش فرق فرقد و عیوق می شود. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 64 ). || عَلَم را نیز گفته اند. ( فرهنگ رشیدی ) ( برهان ). نوعی عَلَم . ( از دزی ج 2 ص 617 ). رایت. درفش. قسمی علم : خلعتی سخت بزرگ فاخر راست کرده بودند حاجب بزرگ را از کوس و علامتهای فراخ و منجوق و غلامان و بدره های درم و... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 156 ). ز منجوق و از گونه گونه درفش شد آذین زده روی چرخ بنفش.اسدی.بی اندازه منجوق و زرین درفش همان چترها زرد و سرخ و بنفش.اسدی.همیدون هزار اسب زرین ستام صد و شصت منجوق از بهر نام.اسدی.کمترین منجوق بنماید همی در موکبت آن ظفرها کز درفش کاویان آمد پدید.امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 149 ).طرب با جام زرینش به بزم اندر برابر شد
فرهنگ معین
(مَ یا مُ ) (اِ. ) ۱ - گوی های ریز شیشه ای که به لباس های زنانه می دوزند. ۲ - ماهچة عَلَم ، آنچه که بر سر علم و رایت نصب کنند. ۳ - چتر، سایبان .
فرهنگ عمید
۱. دانه های ریز شیشه ای شبیه دانۀ تسبیح که به لباس های زنانه می دوزند. ۲. [قدیمی] ماهچۀ عَلَم، آنچه بر سر علم نصب کنند. ۳. [قدیمی] چتر.
فرهنگ فارسی
ماهچه علم، آنچه برسرعلم نصب کنند، چتر، امروزه دانه های ریزشیشهای شبیه دانه تسبیح راگویندکه به لباسهای زنانه می دوزند ( اسم ) ۱ - گوی و قبه ای که بر سر رایت ( درفش ) نصب میکردند ماهچه علم . ۲ - علم رایت درفش : [ چو زلف بتان جعد منجوق باد گهی بر نوشت و گهی بر گشاد . ] ( اسدی . رشیدی ) ۳ - رایتی که بر کنگره های برج جهت اعلام نماز جماعت می افراشتند . ۴ - چتر . سایبان ۵ - تاج . ۶ - گوی و زینتهای دیگر که بر بالای منار و برج بعنوان آیین بندی نصب کنند . ۷ - دانه های ریز از جنس شیشه و بلور که زیور جامه سازند.
فرهنگ اسم ها
اسم: منجوق (دختر) (ترکی) معنی: نوعی زینت به شکل گوی کوچک که برای تزیین ر روی لباس، گل سر، و مانند آنها دوخته یا چسبانده می شود
ویکی واژه
گویهای ریز شیشهای که به لباسهای زنانه میدوزند. دانههای تسبیح. منجوق ممکن است به دو بخش من - جوق قابل تجزیه باشد، و در زبان معیار باستان کنایه از «من زیاد دارم» یا آنچه که من جمع آوردهام، است. ماهچه عَلَم، آنچه که بر سر علم و رایت نصب کنند. چتر، سایبان.