ممارات

لغت نامه دهخدا

ممارات. [ م ُ ] ( ع مص ) جدل و ستیزه کردن. ستیزه. جدل. خصومت : او چون اصرار و انکار قوم دید جز مدارات و ترک ممارات چاره ندید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 316 ). بونصر پرده از سر ممارات برگرفت و در خدمت رایت منتصر پیش او بازرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 229 ). بعد از این ترا ممارات و مبادات کشتی معاف داشتم. ( جهانگشای جوینی ).
لیک در شیخ این گله ز امر خداست
نی پی خشم و ممارات و هواست.مولوی.رجوع به مماراة و مِراء شود.
مماراة. [ م ُ ] ( ع مص ) مِراء. ( منتهی الارب ). پیکار نمودن. جدال کردن. عداوت نمودن. ( از آنندراج ). جدال و منازعه و لجاجت. ( از اقرب الموارد ). با کسی ستیهیدن. ( دهار ) ( ترجمان القرآن ) ( دستور اللغة ) ( از مجمل اللغة ). با کسی بستیهیدن. ( مصادر زوزنی ). جدل کردن. افساد. دشمنی افکندن میان کسان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): من علامات اللئیم المماراة و السفه. ( شرح مقامات شریشی ). || ( اصطلاح فقه ) در اصطلاح فقه ،مجادله در سخن به قصد اظهار فضل و یا اثبات غلبه. مماراة غیرجائز و نامشروع است. رجوع به ممارات شود.
مماراة. [ م َ ] ( ع اِ ) گذشتها و ماجراها. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . مماراة ] ۱ - (مص ل . ) جنگ کردن ، جدال کردن . ۲ - (اِمص . )جدال ، ستیزه .

فرهنگ عمید

جنگ کردن، جدال کردن، پیکار کردن.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) جنگ کردن جدال کردن . ۲ - ( اسم ) جدال ستیزه .

دانشنامه آزاد فارسی

مُمارات
(در لغت به معنی جدال و نزاع) در اصطلاح منطق، گونه ای مغالطۀ لفظی (صوری) که از «نفس ترکیب الفاظ» سرچشمه می گیرد و شنونده را به اشتباه می اندازد، مثل پاسخ کسی که در نزاع شیعه و سنّی، در پرسش از شمار جانشینان پیامبر (ص) گفت «اربعة ٌ، اربعةٌ، اربعة ٌ»؛ از آن دو معنی به دست می آید: ۱. تأکید بر چهار که خلفای راشدین را به ذهن می آورد (نگرش سنّی)؛ ۲. جمع چهار با چهار با چهار که می شود دوازده و دوازده امام (ع) را به ذهن متبادر می سازد (نگرش شیعی).

ویکی واژه

مماراة
جنگ کردن، جدال کردن.
جدال، ستیزه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال امروز فال امروز فال انبیا فال انبیا فال چای فال چای