مفروش

لغت نامه دهخدا

مفروش. [ م َ ]( ع ص ) گسترده شده و هر جای فرش شده. ( ناظم الاطباء ). فرش گسترده. فرش شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مفروش کردن ؛ گستردن. فرش گستردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| ( اِ ) بساط و گلیم و فرش. ( از ناظم الاطباء ). گستردنی : چون... تجار و آیندگان را پیش ایشان آمد شدی نبود ملبوس و مفروش نزدیک ایشان غلائی تمام داشت. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 59 ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) گسترده شده ، فرش کرده شده .

فرهنگ عمید

۱. فرش کرده شده.
۲. گسترده شده.

فرهنگ فارسی

فرش کرده شده، گسترده شده
( اسم ) فرش کرده شده گسترده : [ چندان بساط بر بساط و سماط در سماط بگستردند که زلالی مفروش و زرابی مبثوث را از صحن و صفه مهمانسرای فردوس بر آن حسد افزود . ] ( مرزبان نامه . ۱۳۱۷ . ص ۲۹۱ )

ویکی واژه

گسترده شده، فرش کرده شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال چای فال چای فال تماس فال تماس فال اوراکل فال اوراکل