مفرس

لغت نامه دهخدا

مفرس. [ م ُ ف َرْ رَ ] ( ص ) فارسی کرده شده ، از قبیل معرب که به معنی عربی کرده شده است. ( آنندراج ). کلمه ای که از زبان دیگری به فارسی آورده شده : برشکال مفرس برسکال است. ( غیاث ). پسندشده در زبان فارسی. ( ناظم الاطباء ). بعضی این صورت را به معنی فارسی شده به کار برده اند، مانند معرب که به معنی عربی شده است. پارسی گردانیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مفرس. [ م َ رَ ] ( اِ ) نوعی از زیب و زینت باشد که از سقف عمارتها آویزان کنند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مصحف مُقَرنَس است. ( حاشیه برهان چ معین ).

فرهنگ معین

(مُ فَ رَّ ) [ معر. ] (اِمف . ) کلمه ای که از زبان دیگر به فارسی آورده شده ، پارسی گردانیده .

فرهنگ فارسی

( اسم ) کلمه ای که از زبان دیگر بفارسی آورده شده پارسی گردانیده : [ برشکال مفرس برسکال است .] (غیاث : برشکال ) . توضیح این لفظ عربی نیست بلکه بشکل عربی مانند معرب ساخته شده و مفرس در عربی بمعنی آنچه برای دریدن نزد حیوان درنده گذاشته میشود ، میباشد
نوعی از زیب و زینت باشد که از سقف عمارتها آویزان کنند .

ویکی واژه

کلمه‌ای که از زبان دیگر به فارسی آورده شده، پارسی گردانیده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت