مصدری

لغت نامه دهخدا

مصدری. [ م َ دَ ] ( ص نسبی ) متعلق ومنسوب به مصدر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مصدر شود.
- وجه مصدری ؛ در دستورهای قدیم ، فعلی را می گفتند که به صورت اسم ( مصدر ) درآمده باشد و غالباً متعاقب صیغه مطلوب یکی از افعال بایستن ، یارستن ،توانستن ، خواستن ، شایستن و... درآید، چون : نخواهم شنیدن ، نیارم گفتن ، نتوانم رفتن ، نباید بستن. در استعمال این صورت در قدیم بیشتر مصدر کامل به کار بوده است ولی امروزه بیشتر با مصدر مرخم یا مخفف به کار می رود: نباید گفت ، نشاید شنید، نیارست دید، نخواهد رفت و... :
اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به مصدر . یا وجه مصدری فعلی است که بصورت اسم ( مصدر ) در آمده باشد : باید رفتن نشاید گفتن شنیدن . در قدیم وجه مصدری را با ن علامت مصدر استعمال میکردند ولی بمرور زمان مصدر را مخفف آوردند و امروز نیز چنین گویند : نخواه گفت نشاید رفت : اشک حافظ خرد و صبر بدریا انداخت چکند سوز غم عشق نیارست نهفت . ( حافظ )

ویکی واژه

مربوط به مصدر. یای مصدری.
مصدر بودن، گماشته. مصدر به خانه فرستادن و به کار کلفتی و رخت‌شویی ... وادار ساختن و دیگر اسرار مگو از مسائل مصدری در خانه فرمانده بود.‌«شهری»
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال اعداد فال اعداد