مصارعت

لغت نامه دهخدا

مصارعت. [ م ُ رَ / رِ ع َ ] ( از ع ، اِمص ) کشتی گیری و جهد و کوشش بر به زمین افکندن حریف. ( ناظم الاطباء ). کشتی کردن و با هم یکدیگری را بر زمین کوفتن. ( غیاث ) کشتی گرفتن : آن روز تا آخر بر مصارعت و قراع بودند. ( تاریخ جهانگشای جوینی ). پسر... گفته بود استاد من فضیلتی که بر من دارد از روی بزرگی است... وگرنه به قوت از او کمتر نیستم... ملک را این سخن دشوار آمد، فرمود تا مصارعت کنند.( گلستان ). || با هم برابری و درآویختگی با هم. || هم چشمی. ( ناظم الاطباء ). رقابت.
- دم از مصارعت زدن ، دم مصارعت کردن ؛ دلیری کردن و گستاخی نمودن با هم چشمی و برابر دیگری. ( ناظم الاطباء ).
مصارعة. [ م ُ رَ ع َ] ( ع مص ) کشتی گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). با کسی کشتی گرفتن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). کشتی کردن با هم و همدیگر را بر زمین کوفتن. ( آنندراج ). و رجوع به مصارعت و مصارعه و کُشتی شود.

فرهنگ معین

(مُ رَ عَ ) [ ع . مصارعة ] (مص ل . ) با هم کُشتی گرفتن .

فرهنگ عمید

۱. با هم کشتی گرفتن.
۲. کشتی گیری.

فرهنگ فارسی

باهم کشتی گرفتن ، کشتی گیری
۱- ( مصدر ) کشتی گرفتن یکدیگر را بر زمین کوفتن . ۲ - ( اسم ) کشتی گیری .

ویکی واژه

مصارعة
با هم کُشتی گرفتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم