مسحور

لغت نامه دهخدا

مسحور. [ م َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از سحر. رجوع به سحر شود. سحرزده. ( منتهی الارب ). آنکه او را سحر کرده و فریب داده باشند. ( از اقرب الموارد ). جادوی کرده. ( دهار ). جادوئی شده.آنکه بر او سحر کرده اند. آنکه عقلش بشده باشد. آنکه از اثر سحر بگشته باشد از خرد و جز آن :
تندرست است و زار و نالانست
ساحرست و بزرگ مسحور است.مسعودسعد.وان بریده پی شکافته سر
در کف ساحریست چون مسحور.مسعودسعد.مراکه سحر سخن درهمه جهان رفته است
ز سحر چشم تو بیچاره مانده ام مسحور.سعدی.مُشعبَذ؛ مرد مسحور که در نظر او چیزی درآید و آن را اصل نباشد. ( منتهی الارب ).
- مسحور شدن ؛ فریفته شدن. مفتون گشتن.
- مسحور کردن ؛ فریفته کردن. شیفته ساختن. مفتون کردن.
|| طعام تباه شده. ( منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ). || جای ویران و تباه از کثرت باران یا از قلت گیاه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || برگردانیده شده از حق. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) جادو شده ، فریفته .

فرهنگ عمید

سحرزده، جادوشده، فریفته شده.

فرهنگ فارسی

سحرزده، جادوشده، فریفته شده
( اسم ) ۱ - سحر شده سحر زده جادو کرده شده . ۲ - کسی که تیر به شش او رسیده ۳ - فریفته جمع : مسحورین .

دانشنامه عمومی

مسحور (فیلم ۱۹۶۷). مسحور ( به انگلیسی: Bedazzled ) فیلمی محصول سال ۱۹۶۷ و به کارگردانی استنلی دانن است. در این فیلم بازیگرانی همچون دادلی مور، النور برون، راکل ولش، پیتر کوک، بری هامفریز، مایکل بیتس، برنارد اسپیر، مایکل ترابشو و والنتین دایل ایفای نقش کرده اند.

ویکی واژه

جادو شده، فریفته.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال اعداد فال اعداد فال عشق فال عشق فال سنجش فال سنجش