مزح

لغت نامه دهخدا

مزح. [ م َ ] ( ع مص ) مزاح کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). لاغ کردن. ظرافت کردن. خوش طبعی. ممازحة.لعب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( اِ ) خوشه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سنبل الطیب و سنبل هندی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (مص ل . ) شوخی کردن .

فرهنگ عمید

شوخی کردن، شوخی، مزاح.

ویکی واژه

شوخی کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال رابطه فال رابطه فال نخود فال نخود فال انبیا فال انبیا