مروی

لغت نامه دهخدا

مروی. [ م َرْ وی ی ] ( ع ص ) نعت مفعولی از مصدر روایة. رجوع به روایت شود. روایت کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). روایت شده. نقل شده.
مروی. [ م َرْ وی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به مروة که شهری است در حجاز در سمت وادی القری. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).
مروی. [ م َرْ ] ( ص نسبی ) منسوب به مرو. از مرو. مروزی. مرغزی.
- بازارچه مروی ؛ بازارچه ای به طهران مقابل شمس العماره منسوب به خان مرو بانی مدرسه مروی.
- مدرسه مروی ؛ مدرسه ای به طهران در مدخل بازارچه مروی ، مقابل شمس العماره ، ساخته خان مرو به عهد سلطنت سلسله قاجاریه.
مروی. [ م ِرْ وا ] ( ع اِ ) رسنی است که بدان بار بر شتر استوار کنند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).ج ، مَراوی ( مَراو )، مَراوی ̍. ( از اقرب الموارد ).
مروی. [ م ُ ] ( ع ص ) مُرو. نعت فاعلی از مصدر ارواء. رجوع به ارواء شود. || ماء مروی ؛ آب ِ سیراب کن. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(مَ یّ ) [ ع . ] (اِمف . ) روایت شده ، نقل شده .

فرهنگ عمید

روایت شده.

فرهنگ فارسی

روایت کرده شده
( اسم ) روایت کرده شده نقل شده .
آب سیراب کن

دانشنامه عمومی

مروی (سودان). مروی ( به عربی: مروی ) یک منطقهٔ مسکونی در سودان است که در شمالیه واقع شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

مِرُوی (Meroë)
شهری باستانی در سودان، کنار نیل نزدیک خارطوم، پایتخت نوبهیا نوبیای باستان (ح ۶۰۰پ م ـ۳۵۰م). در این محل مقبره ها و کتیبه هایی از زیر خاک بیرون آورده اند و آثار کوره های آهنگری نیز یافته اند.

ویکی واژه

روایت شده، نقل شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال شمع فال شمع فال مکعب فال مکعب فال مارگاریتا فال مارگاریتا