مرتکب. [ م ُ ت َ ک ِ ]( ع ص ) با تهور به کاری درآینده. ( از اقرب الموارد ). شروع کننده در کاری. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آغازنده. مشغول شونده. ( ناظم الاطباء ). || سوارشونده. ( فرهنگ نظام ) ( غیاث اللغات ). برنشیننده. ( ناظم الاطباء ). || به عمل آورنده. ( غیاث اللغات ). بجا آورنده کاری. ( فرهنگ فارسی معین ). || گناه کننده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). اقدام کننده به کاری بد یا گناهی. ( فرهنگ فارسی معین ). || دچارشونده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی اول شود. - مرتکب شدن؛ مرتکب کاری شدن. مبادرت و اقدام به کاری ( اغلب ناشایسته و بد ) کردن.
اقدام کننده بکاری، کسی که کاری انجام بدهدیاگناهی بکند ( اسم ) ۱- بجا آورنده کاری را. ۲ - اقدام کننده بکاری بدیا گناهی جمع: مرتکبین. توضیح در عربی بمعنی سوار شونده و کاری را با تهور کننده هم آمده.