مخلط

لغت نامه دهخدا

مخلط. [ م ِ ل َ ] ( ع ص ) مرد به هر کاری درآمیزنده و فسادافکننده در آن ، یقال هو مخلط مزیل ؛ کما یقال هو رائق فائق. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به مخلاط شود.
مخلط. [ م ُل ِ ] ( ع ص ) اسب کوتاهی کننده در رفتار. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). رجوع به اخلاط شود.
مخلط. [ م ُخ َل ْ ل ِ ] ( ع ص ) آمیخته کننده. ( غیاث ). آمیزنده و کسی که آمیزد بعض کار را به بعض و فساد افکند در آن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آمیزنده و درهم کننده و فسادافکننده و برهم زننده. ( ناظم الاطباء ). تضریب کار. سخن چین : اگر تا این غایت نواختی بواجبی از مجلس ما به حاجب نرسیده است اکنون پیوسته خواهد بود تا همه نفرت ها و بدگمانی ها که این مخلط افکنده است زایل گردد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 335 ). و مضرب و مخلط در صورت شفقت و خدمت حال او را بخلاف راستی نموده است ( کلیله و دمنه ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || در اصطلاح درایه ، مفید مدح و ذم و عبارت از کسی است که در روایت حدیث لاابالی بوده واز هر کس که باشد روایت می کند و مختلط نیز گویند.
مخلط. [ م ُ خ َل ْ ل َ ] ( ع ص ) آمیخته شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). نیک درآمیخته شده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ماده قبل و تخلیط شود. || هر میوه ای که خشک شده باشد. ( از لباب الانساب ج 2 ص 112 ) ( انساب سمعانی ج 2 ص 515 ).

فرهنگ معین

(مُ خَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - آمیخته کننده . ۲ - فساد کننده ، تخلیط کننده ، دو به هم زدن .

فرهنگ عمید

۱. آمیزنده، برهم زننده.
۲. دوبه هم زن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال راز فال راز فال چای فال چای فال اعداد فال اعداد