مجان

لغت نامه دهخدا

مجان. [ م َ جان ن ] ( ع اِ ) ج ِ مِجَن . ( منتهی الارب ). ج ِمجن و مِجَنَّة. ( اقرب الموارد ). رجوع به مجن شود.
مجان. [ م َج ْ جا ] ( ع ص ) رایگان. ( دهار ). رایگان و گویند اخذه مجاناً؛ ای بلابدل. ( منتهی الارب ). مفت و هرزه و رایگان. ( غیاث ) ( آنندراج ). آنچه بلاعوض باشد یا بخشش چیزی بدون بها. ( از اقرب الموارد ) :
مرد میراثی چه داند قدر مال
رستمی جان کند، مجان یافت زال.مولوی.|| آب بسیار و فراخ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بسیار و بسنده از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مجان. [ م ُج ْ جا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ ماجن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). و رجوع به ماجن شود.

فرهنگ معین

(مَ جّ ) [ ع . ] (ص . ) رایگان ، دادن چیزی بدون دریافت بها.
(مَ نّ ) [ ع . ] (اِ. ) ج . مجن . سپرها.

فرهنگ عمید

رایگان، بی عوض، مفت، مجانی.

فرهنگ فارسی

رایگان، بی عوض، مفت، درفارسی مجانی میگویند
( اسم ) جمع مجن سپر ها .
ماجن

ویکی واژه

مجن. سپرها.
رایگان، دادن چیزی بدون دریافت بها.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال ابجد فال ابجد فال انبیا فال انبیا فال ماهجونگ فال ماهجونگ