لنگر انداختن

لغت نامه دهخدا

لنگر انداختن. [ ل َ گ َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) ( ... کشتی ) توقف کردن او دردریا با افکندن لنگر در آب. افکندن لنگر کشتی به دریا. || قرار گرفتن. مقام گرفتن. ( غیاث ).
- لنگر انداختن کسی در جائی ؛ توسعاً متوقف شدن در هر جا. دیر در خانه کسان ماندن چنانکه چند روزی. توقف نسبتاً طویل کردن. خانه نزول شدن ( در تداول مردم قزوین ). در خانه دیگران دیر ماندن. پوست تخت انداختن. القاء عصا. القاء جران. رجوع به مجموعه مترادفات ص 31 شود.
- امثال :
کنگر خورده لنگر انداخته .

فرهنگ معین

( ~ . اَ تَ ) [ یو - فا. ] (مص ل . ) ۱ - توقف کردن کشتی بندر. ۲ - کنایه از: ماندن زیاد در جایی .

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) ۱- متوقف ساختن کشتی با انداختن لنگر آن در آب مقابل لنگر برداشتن . ۲- ( مصدر )متوقف شدن کشتی با انداخته شدن لنگر آن در آب . ۳- قرار گرفتن مقام گرفتن . یا لنگر انداختن کسی در جایی . اقامت کردن وی در آنجا برای مدتی نسبه طولانی . یا کنگر خورده لنگر انداخته . ( مثل ) دربار. کسی گویند که بیش از حد معمول در محلی اقامت کند .

ویکی واژه

sbarcare
توقف کردن کشتی بندر.
کنایه از: ماندن زیاد در جایی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال عشقی فال عشقی فال ای چینگ فال ای چینگ فال آرزو فال آرزو