لرزاندن

لغت نامه دهخدا

لرزاندن. [ ل َ دَ ] ( مص ) مرتعش کردن. به رعشه درآوردن. به لرزه درآوردن. به تزلزل آوردن . به لرزش درآوردن. لرزانیدن :
بانگ او کوه بلرزاند چون شیهه شیر
سم او سنگ بدراند چون نیش گراز.منوچهری.

فرهنگ معین

(لَ دَ ) (مص م . ) به لرزه درآوردن .

فرهنگ عمید

به لرزه درآوردن، تکان دادن.

فرهنگ فارسی

بلرزه در آوردن، تکان دادن، تکان دهنده، بلرز آمدن
( مصدر ) بلرزه در آوردن بلرزش واداشتن برعشه در آوردن .

ویکی واژه

vibrare
به لرزه درآوردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال عشق فال عشق فال پی ام سی فال پی ام سی فال رابطه فال رابطه