لامانی

لغت نامه دهخدا

لامانی. ( حامص ، اِ ) لاف و گزاف و دروغ. ( برهان ). گزافه در سخن. منسوب به فریب و دروغ. ( غیاث ، از شرح خاقانی ) :
چه سستی دیدی از سنت که رفتی سوی بی دینان
چه تقصیر آمد از قرآن که گشتی گرد لامانی.سنائی.سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی
عروس زشت و حلی دون و لاف و لامانی.خاقانی.فروکن نطع آزادی برافکن لام درویشی
که با لام سیه پوشان نماند لاف ولامانی.خاقانی.واﷲ که مبارکم در این خدمت
دانی تو که نیست لاف و لامانی.کمال اسماعیل. || لابه گری. تملق. تبصبص. چاپلوسی و لابه گری بود. ( صحاح الفرس ). اسدی در لغت نامه گوید: «لامانی و لاوه چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن ؟» و بیت ذیل رااز فرخی شاهد می آورد، لکن وافی به مقصود نیست و شعرلامانی در بیت فرخی ظاهراً به معنی احمدا است. رجوع به احمدا شود :
نامه مانی با نامه تو ژاژ است
شعر خوارزمی با شعر تو لامانی.فرخی.باز از آن خواجه زاده بی برگ
آنهمه لاف و لام و لامانی.سنائی.گهی کاندر بلا مانی خداخوانی به لامانی
چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بپیچانی.سعدی ( در مفردات ).|| صاحب برهان به معنی چاپلوس و لابه کننده آورده است. || زره پوشی. ( برهان ). زره پوشی زیرا که لام زره را گویند. ( غیاث ، از مؤید ).

فرهنگ معین

۱ - (اِ. ) لاف و گزاف دروغ . ۲ - (ص . ) چاپلوس ، چاپلوسی .

فرهنگ عمید

۱. چاپلوسی.
۲. هرزه گویی.
۳. بی ایمانی.
۴. لاف وگزاف.
۵. دروغ.
۶. (صفت ) چاپلوس.
۷. (صفت ) لاف زننده.

فرهنگ فارسی

لاف و گزاف گفتن : والله که مبارکم درین خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی . ( کمال اسماعیل لغ. ) لام آوردن .( مصدر ) حیله کردن تزویر کردن : خلق خوشبوی تو با شاه ریا حین می گفت کای گل تازه قبا باز چه لام آوردی? ( شمس طبسی لغ. )

ویکی واژه

لاف و گزاف دروغ.
چاپلوس، چاپلوسی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم