قصد داشتن

لغت نامه دهخدا

قصد داشتن. [ ق َ ت َ ] ( مص مرکب ) آهنگ داشتن. عزم :
ولیکن ماه دارد قصد بالا
فروشُد آفتاب از کوه بابِل.منوچهری.قصد شکار داری با اتفاق بستان
عزمی درست باید تا میکشد عنانت.سعدی. || میل. تمایل. دلبستگی به :
هرکس که ز ما قصد جهان دارد از اوباش
بس زود بیاویزد در ننگ و نکالش.ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

آهنگ داشتن عزم

ویکی واژه

intendere
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم