قصد داشتن. [ ق َ ت َ ] ( مص مرکب ) آهنگ داشتن. عزم : ولیکن ماه دارد قصد بالا فروشُد آفتاب از کوه بابِل.منوچهری.قصد شکار داری با اتفاق بستان عزمی درست باید تا میکشد عنانت.سعدی. || میل. تمایل. دلبستگی به : هرکس که ز ما قصد جهان دارد از اوباش بس زود بیاویزد در ننگ و نکالش.ناصرخسرو.