قرطه
( قرطة ) قرطة. [ ق ِ رَ طَ ] ( ع اِ ) آویزگی دروش گوش تکه. || ج ِ قُرْط. ( منتهی الارب ).
قرطة. [ ق ُ رَ طَ ] ( ع اِ ) آویزگی دروش گوش تکه. ( منتهی الارب ).
قرطة. [ ق ُطَ ] ( معرب ، اِ ) معرب کرته. ( آنندراج ) :
آن قرطه مه که چارده شب
خود دوخت شکاف یک بنانت.سلمان ( از آنندراج ).رجوع به قرطق شود.
(قُ طَ ) [ معر. ] (اِ. ) معرب کرته ، نیم - تنه ، جامه کوتاه .
جامۀ کوتاه بی آستر، پیراهن.
( اسم ) کرته : قرطه بگشای و زمانی بنشین پیش و بگوی روی بنمای که امروز چنین داردروی . ( انوری چا. تبریز ۳۷۱ )
آویزگی دروش گوش تکه
معرب کرته، نیم - تنه، جامه کوتاه.
نیمتنه، جامه (شاهنامه) همه دامن قرطه را کرد چاک ..... اَبر خستیگیهاش بر بست پاک
رقاص، بیحیا، دامنپوش. ملبس به لباسی که پایین تنه را نپوشاند، تلویحاً بدکاره در گویش بهاری قرطهنین بیره قرطه قرطی قرطیها