قراد

لغت نامه دهخدا

قراد. [ ق ُ ] ( ع اِ ) سر پستان. || سر سوراخ نره اسب. || کنه. ج ، قِردان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
قراد. [ ق َرْ را ] ( ع ص ) نگاهدارنده کپی و میمون. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
قراد. [ ق ُ ] ( اِخ ) ابن صالح از محدثان است. ( منتهی الارب ).
قراد. [ ق ُ ] ( اِخ ) ابن قردان از محدثان است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(قُ ) [ ع . ] (اِ. ) کنه . ج . قردان .

فرهنگ عمید

نگه دارنده و تربیت کنندۀ بوزینه.
حشرۀ ریزی که به بدن انسان و بعضی حیوانات دیگر می چسبد و خون آن ها را می مکد، کنه.

فرهنگ فارسی

( اسم ) حشره ای ریز که ببدن حیوانات چسبد و خون آنها را بمکد کنه جمع : قردان .
ابن قردان از محدثان است

ویکی واژه

کنه.
قردان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ارمنی فال ارمنی فال عشق فال عشق فال کارت فال کارت