جمله سازی با تصرف قهرامیز
از فضولی است ترا دست تصرف کوتاه بهله قالب چو تهی کرد مقامش کمرست
سر پنجه تصرف اگر در نگار نیست گل را ز رنگ وبوی جدا می توان نمود
از تصرف دست بربندد کف بر بحر و کان آسمان را گر اجازت یابد از پیغام تو
ته پای جان شکاری دل من به خون زند پر چو کبوتری که افتد به تصرف عقابی
به خاک پای او یعنی ردای گردن گردون که از ننگ تصرف کردن گردون برآسایی