( قحبة ) قحبة. [ ق َ ب َ ] ( ع ص، اِ ) گنده پیر. || سرفه زده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یقال: به قحبة؛ ای سعال. ( منتهی الارب ). || تباه شکم از دود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || زناکار تباه کردار بدان جهت که به بهانه سرفه و تنحنح اشاره کند حریف خود را و یا آن لغت مولد است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فاحشه. زن بدکار: محتسب کون برهنه دربازار قحبه را میزند که روی بپوش.سعدی.بیاموز مردی ز همسایگان که آخر نیم قحبه رایگان.سعدی ( بوستان ).