قالبی

لغت نامه دهخدا

قالبی. [ ل َ / ل ِ ] ( ص نسبی ) هرآنچه در قالب شده باشد. ( ناظم الاطباء ). ریختگی. ( ناظم الاطباء ): کره قالبی. پنیر قالبی. ماست قالبی ؛ ماستی ستبر و زفت ، مقابل کوزه ای. || قلاّبی. غیراصلی. بدلی :
کسی که فرق نداند میان قالب و جان
حدیث قالبی او چرا بجان شنوی.اوحدی.از دو حرف قالبی کز دیگران آموخته
دعوی گفتار بر طوطی مسلم کی شود.صائب.

فرهنگ فارسی

( صفت ) قلابی قلبی بدلی .

فرهنگستان زبان و ادب

{cliché (fr. ) , banal (fr. )} [هنرهای تجسمی] ویژگی اثر یا شکلی که بیش ازحد تکرار شده است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال ای چینگ فال ای چینگ فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی