قادم

لغت نامه دهخدا

قادم. [ دِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از قدوم. از سفر بازآینده. ج ، قُدُم ، قُدّام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
قادم.[ دِ ] ( اِخ ) کوهکی است نزدیک برقانیه و حفیر خالد نزدیک آن است و گفته اند وادی است. ( معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(دِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - آینده . ۲ - مسافری که از سفر بازآید. ۳ - پیشرو. (?(قاذورات [ ع . ] (اِ. ) جِ قاذوره . پلیدی ها، نجاست ها.

فرهنگ عمید

۱. آینده.
۲. مسافری که از سفر برگردد.
۳. پیشرو.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آینده ۲ - مسافری که از سفر باز آید ۳ - پیشرو جمع : قدم و قدام
کوهکی است نزدیک برقانیه و حفیر خالد نزدیک آن است و گفته اند وادی است .

ویکی واژه

آینده.
مسافری که از سفر بازآید.
پیشرو. (? (قاذورات
جِ قاذوره. پلیدی‌ها، نجاست‌ها.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم