فس فس

لغت نامه دهخدا

فس فس. [ ف ِ ف ِ ] ( ق ) در تداول عوام ، به کندی و به تأنی ، مانند: مس مس. ( از فرهنگ فارسی معین ).
|| ( اِ ) سخن آهسته. || ساس. || ( اِ صوت ) آواز آهسته. ( ناظم الاطباء ). نام آواز بینی گرفته از زکام و جز آن. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ معین

(فِ سْ فِ ) (ق . ) (عا. ) به کُندی ، آرام آرام .

فرهنگ فارسی

بکندی بتائ نی .

ویکی واژه

فس‌فس
مترادف خس‌خس؛ صدایی که از سینه ناخوش بویژه آنکه دچار عواض درد سینه یا سرماخوردگی باشد.
(عامیانه): به کُندی، آرام آرام کاری را انجام دادن، ترجیحاً خنگ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم