فروگذاشت

لغت نامه دهخدا

فروگذاشت. [ف ُ گ ُ ] ( مص مرکب مرخم ) فروگذاشتن. فروگذار کردن.
- فروگذاشت کردن ؛ نپرداختن به کاری و خودداری از انجام آن : فروگذاشت نمی کنم در باب او. ( تاریخ بیهقی ). امیرالمؤمنین فروگذاشت نمی کند مصلحت خلافت را. ( تاریخ بیهقی ). رجوع به فروگذاشتن شود.
|| ( اصطلاح موسیقی ) فروداشت. مقابل برداشت. رجوع به فروداشت شود.

فرهنگ معین

( ~ . گُ ) (مص مر. ) ۱ - غفلت ، اهمال ، کوتاهی . ۲ - عفو، گذشت .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - غفلت قصور سستی ۲ - عفو گذشت اغماض .

ویکی واژه

غفلت، اهمال، کوتاهی.
عفو، گذشت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال نخود فال نخود فال چوب فال چوب فال مکعب فال مکعب