فرودی

لغت نامه دهخدا

فرودی. [ ف ُ ] ( حامص ) سراشیب بودن. سرازیری : و به یک سو از آن میل نکند سراشیب از بهر فرودی. ( التفهیم ).
- فرودی مایه .رجوع به مدخل فرودی مایه شود.

فرهنگ فارسی

انحطاط تنزل .

فرهنگستان زبان و ادب

{cadential} [موسیقی] منسوب به فرود

ویکی واژه

منسوب به فرود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال انبیا فال انبیا فال تماس فال تماس فال درخت فال درخت