فارد

لغت نامه دهخدا

فارد. [ رِ ] ( ع ص ) یگانه. || درخت یکسو و تنها. ( اقرب الموارد ). || آهوی ماده جدامانده از گله. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سکر فارد؛ شکر جید و سپید. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) یکی از بازیهای نرد است ، و آن به فرید شهرت دارد. ( برهان ). خانه گیر. رجوع به فرید و خانه گیر شود.
فارد. [ رِ ] ( اِخ ) کوهی است به نجد. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . قس . فرید ] (اِ ). یکی از بازی - های هفتگانة نرد، دور اول از بازی نرد (در قدیم ).

فرهنگ عمید

۱. تنهامانده، جدامانده، یکه وتنها.
۲. یگانه.

فرهنگ فارسی

( اسم ) یکی از بازی های هفتگانه نرد دور اول از بازی نرد ( در قدیم ) .
کوهی است به نجد

فرهنگ اسم ها

اسم: فارد (پسر) (عربی) (تلفظ: fared) (فارسی: فارد) (انگلیسی: fared)
معنی: یگانه، تنها، تک

ویکی واژه

فرید (اِ) یکی از بازی -‌های هفتگانة نرد، دور اول از بازی نرد (در قدیم)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال جذب فال جذب فال فنجان فال فنجان فال اعداد فال اعداد