غذاخوری

لغت نامه دهخدا

غذاخوری. [ غ ِ / غ َ خوَ / خ ُ ] ( حامص مرکب ) غذا خوردن. طعام خوردن. اغتذاء. || متعلق به غذا. مخصوص طعام : قاشق غذاخوری. میز غذاخوری. خانه های غذاخوری. اتاق غذاخوری.

فرهنگ معین

( ~ . خُ ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) مکانی معمولاً سرپوشیده برای خوردن غذا (کافه ، رستوران و... ).

فرهنگ فارسی

عمل غذا خوردن طعام خوردن . یا اطاق ( سالن ) غذا خوری . اطاقی ( سالنی ) که در آن غذا صرف کنند . یا قاشق غذا خوری . قاشقی که بدان طعام خورند . یا میز غذا خوری . میزی که روی آن غذا چینند .

فرهنگستان زبان و ادب

{restaurant} [گردشگری و جهانگردی] مکانی عمومی برای عرضۀ غذا و نوشابه و دیگر خدمات پذیرایی متـ . رستوران

ویکی واژه

مکانی معمولاً سرپوشیده برای خوردن غذا (کافه، رستوران و...)
mensa
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال ابجد فال ابجد فال مکعب فال مکعب فال چای فال چای