عالمگیر

لغت نامه دهخدا

عالم گیر. [ ل َ ] ( نف مرکب ) جهانگیر. گیرنده عالم. آنکه یا آنچه جهان رافراگیرد. ( از ناظم الاطباء ). مسخرکننده :
شوکت پور پشنگ و تیغ عالمگیر او
در همه شهنامه ها شد داستان انجمن.حافظ.

فرهنگ عمید

آنچه همۀ جهان را فرامی گیرد، جهان گیر.

فرهنگ فارسی

لقب دو تن از پادشاهان مغول هند : عالم گیر اول . اورنگ زیب محیی الدین بن شاه جهان . یا عالم گیر دوم . عزیزالدین بن جهاندار ابن شاه عالم بهادر شاه ( جل. ۱۱۶۷ ه.ق./ ۱۷۵۴ م.- ۱۱۷۳ ه.ق./ ۱۷۵۹ م. ).
۱ - آن که یا آن چه جهان را فتح کند جهانگیر فاتح : تیغ عالم گیر پادشاه . ۲ - آنچه جهان را فرا گیرد صیت عالم گیر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم