عاقب

لغت نامه دهخدا

عاقب. [ ق ِ ] ( ع ص ، اِ ) نائب مهتر و قائم مقام آن بعد از وی. ( منتهی الارب ). || نائب و خلیفه پیشینیان در امر نیکو، و منه قول النبی ( ص ) و أنا العاقب ؛ أی آخر الانبیاء. کسی که جانشین بزرگی شود و رتبت او بعد از آن است ، و منه جاءالسید و العاقب. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) هر چیز که جانشین شی پیشین خود شود. ( منتهی الارب ). || شتر ماده که بقیه گیاه خورد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
عاقب. [ ق ِ ] ( اِخ ) واپسین پیغامبران یعنی محمد ( ص ). ( مهذب الاسماء ). نام پیغمبر مسلمانان. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(ق ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - از پی آینده . ۲ - جانشین ، قائم مقام .

فرهنگ عمید

ازپس آینده، جانشین.

فرهنگ فارسی

نائب مهتر و قائم مقام آن بعد از وی شتر ماده که بقیه گیاه خورد .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عَاقَبَ: عقاب کرد - عقوبت کرد(کلمه عقاب به معنای مؤاخذه انسان است به نحوی ناخوشاید ، در مقابل کاری ناخوش آیند که عقاب شونده مرتکب شده ، و اگر این مؤاخذه را عقاب نامیدهاند ، بدین مناسبت است که درعقب و دنباله ی عمل ناخوش آیندی قرار دارد)
ریشه کلمه:
عقب (۸۰ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی استخاره کن استخاره کن فال میلادی فال میلادی فال انگلیسی فال انگلیسی