طاعتدار

لغت نامه دهخدا

طاعتدار. [ ع َ ] ( ص مرکب ) مطیع. حاضرفرمان : پسر را بدرگاه عالی فرستد وبنده و طاعتدار باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 399 ).

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) مطیع ، فرمانبردار.

ویکی واژه

مطیع، فرمانبردار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال تک نیت فال تک نیت فال احساس فال احساس فال تک نیت فال تک نیت