ضایعه

لغت نامه دهخدا

( ضایعة ) ضایعة. [ ی ِ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث ضایع. ج ، ضایعات.

فرهنگ معین

(یِ عَ یا عِ ) [ ع . ضایعة ] (اِفا. ) مؤنث ضایع . ۱ - از دست رفته ، تلف شده . ۲ - تباه شده ، فاسد.

فرهنگ عمید

۱. فاجعۀ مهم به ویژه بر اثر فوت کسی.
۲. (صفت ) [قدیمی] = ضایع

فرهنگ فارسی

مونث ضایع، تلف شده، ازدست رفته
( اسم ) مونث ضایع ۱ - از دست رفته تلف شده . ۲ - فاسد گشته تباه شده جمع ضایعات .

ویکی واژه

مؤنث ضای
از دست رفته، تلف شده.
تباه شده، فاسد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال تاروت فال تاروت فال شمع فال شمع فال تخمین زمان فال تخمین زمان