ضاجع

لغت نامه دهخدا

ضاجع. [ ج ِ ] ( اِخ ) رودباری است در پائین حره بنی سلیم. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ). || موضعی است. ( منتهی الارب ).
ضاجع. [ ج ِ ] ( ع ص ، اِ ) جای خم وادی. ج ، ضواجع. || گول. ( منتهی الارب ). نادان. ( منتخب اللغات ). || ستاره مایل بغروب. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || مرد بر پهلو خوابیده. || کاهل بسیار خسبنده و ملازم خانه و مقیم در آن بجهت عجز یا بزرگی. ( منتهی الارب ). ج ، ضواجع.

فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (اِفا. )۱ - مرد بر پهلو خوابیده . ۲ - کاهل بسیار خسبنده . ج . ضواجع .

ویکی واژه

مرد بر پهلو خوابیده.
کاهل بسیار خسبنده.
ضواج
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال انگلیسی فال انگلیسی فال آرزو فال آرزو فال راز فال راز