صوابدید. [ ص َ ] ( مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) صلاح دید. صَلاح و تجویز. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). صواب اندیشیدن. مصلحت دیدن.تصویب. صواب شمردن. استصواب رأی. اعتقاد : آغازید آب عبدالجبار را خیرخیر ریختن و به چشم سبکی در او نگریستن و بر صوابدیدهای وی اعتراض کردن. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 410 ). به صوابدید عبیداﷲبن زیاد او را [ مروان بن حکم را ] بیعت کردند پس از مرگ معاویة ابن یزید. ( مجمل التواریخ و القصص ). شاه بی دستوری و صوابدید از وی [ ارسطو ] هیچ کار نکردی. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ). هولاگو فرمود: مصلحت آن به ارغون مفوض است و به صوابدید اوی. ( جهانگشای جوینی ).
فرهنگ معین
(صَ ) [ ع - فا. ] (اِمص . ) نظرخواهی ، مشورت .
فرهنگ عمید
۱. صلاحدید. ۲. [قدیمی] اجازه، تجویز.
فرهنگ فارسی
صلاحدید، اجازه، تجویز ( مصدر ) صلاح دید شور مشورت .