لغت نامه دهخدا
رای رازنده تو بجهاندی و بزدودی همی
زنگ کفر از روی بیدینان به صمصام صقیل.فرخی.شکسته گردن گردنکشان به گرز گران
زدوده آینه ملک را به تیغ صقیل.مسعودسعد.
صقیل. [ ص َ ] ( اِخ ) رجوع به ابوالکمیت الصقیل... شود.
صقیل. [ ص َ ] ( اِخ ) حجاج بن ابی زید واسطی مکنی به ابو یوسف. رجوع به ابویوسف حجاج شود.