صرفه جو

لغت نامه دهخدا

صرفه جو. [ ص َ ف َ / ف ِ ] ( نف مرکب ) مقتصد. آنکه در خرج کردن اندازه نگاه دارد. پس اندازنده.

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع . ] (ص فا. ) آن که در خرج کردن اندازه نگه دارد، مقتصد.

فرهنگ عمید

صرفه جوینده، کسی که در خرج کردن پول یا مصرف کردن چیزی اندازه نگاه دارد، مقتصد.

ویکی واژه

آن که در خرج کردن اندازه نگه دارد، مقتصد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم