شکمو

لغت نامه دهخدا

شکمو. [ ش ِ ک َ ] ( ص نسبی ) عبدالبطن. پرخور. شکم پرست. ( ناظم الاطباء ). در تداول عوام ، که بسیار خوردن دوست دارد. بسیارخوار. که همواره خوردن خواهد. شکم پرست. شکمی. شکم پرور. شکم باره. شکم پرداز. پرخوار. شکم بنده. بطن. مبطان. ( یادداشت مؤلف ).رجوع به مترادفات کلمه شود. || کلان شکم. ( ناظم الاطباء ). بزرگ شکم. شکم گنده. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(ش کَ ) (ص مر. ) (عا. ) پرخور.

فرهنگ عمید

شکم پرست، پرخور.

فرهنگ فارسی

( صفت ) شکم خوار شکم پرست .

ویکی واژه

(عا.)
پرخور.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم