شکسته نفسی

لغت نامه دهخدا

شکسته نفسی. [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ن َ ] ( حامص مرکب ) فروتنی. تواضع. هضم نفس ، و با کردن و نمودن صرف شود. خفض جناح. خود را کوچکتر از آنچه هست خواندن. ( یادداشت مؤلف ).
- شکسته نفسی کردن ؛ خود را کوچکتر از آنچه هست گفتن یا نمودن. خود را دون آنچه هست به فروتنی نمودن. خود را کوچک و حقیر گرفتن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

( ~ . نَ ) [ فا - ع . ] (حامص . ) فروتنی ، تواضع .

فرهنگ عمید

تواضع، فروتنی.

فرهنگ فارسی

تواضع فروتنی .

ویکی واژه

فروتنی، تواض
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم