شکارگر

لغت نامه دهخدا

شکارگر. [ ش ِ گ َ ] ( ص مرکب ) شکارچی. نخجیرگر. صیاد. ( یادداشت مؤلف ). شکارگیر. صیاد. ( ناظم الاطباء ) :
عقل سگ جان هوا گرفت چو باز
کاین سگ و باز چون شکارگراست.خاقانی.و رجوع به شکارچی و مترادفات دیگر شود.

فرهنگ عمید

شکارگیر، شکارچی، صیاد.

فرهنگ فارسی

شکارگر، شکارچی، صیاد
شکارچی صیاد شکار گیر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم