شنجرف

لغت نامه دهخدا

شنجرف. [ ش َ ج َ ] ( معرب ، اِ ) شنگرف. زنجفر. سنجرف. سرخ. ( زمخشری ). مبدل شنگرف و سنجرف معرب آن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آن را زنجرف نیز خوانند و فارسیان شنگرف خوانند. کانی و عملی بود. کانیش از کبریت و زیبق متولد میشود... و در الوان بکار دارند و این از سمومات است. ( نزهةالقلوب ). سَنْجَرف. سَنْجَفر. صمغی است ، تعریب شنگرف. ( الالفاظ الفارسیة المعربة تألیف ادی شیر ). و رجوع به دو کلمه مذکور شود. شیئی قرمز شفاف و تقریباً قرمز سرخ رنگ میباشد و بر دیوارهای خرساباد و بر مرمرهای منقوله از نمرود که فعلاً در موزه انگلیس موجود است آثار رنگ شنجرف باقی و مشهود است. ( قاموس کتاب مقدس ). سولفور قرمز جیوه. ( روش تجزیه پریمن ص 77 ). و رجوع به مترادفات کلمه شود.

فرهنگ عمید

= شنگرف

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جسمی است سیاه ولی در طبیعت به صورت توده یا رشته یافت می شود و گردش سرخ یا قهوه یی است و همچنین بر اثر عبور دادن سولفید هیدروژن بر محلولهای مرکوریک به دست می آید . گرد آن در نقاشی به کار می رود سولفور مرکوریک سولفور معدنی جیوه زنجفر حجر الصرف . ۲ - کرمی است باریک و استوانه یی شکل از تیره نماتودها. درازیش تا بیک سانتیمتر ممکنست برسد و نخی شکل است . این کرم بیشتر به گندم حمله کرده از داخل ساقه بالا میرود و خود را به سنبله گندم می رساند و مواد غذایی محتوی دانه ها را می خورد و بنابراین از آفات خطرناک گندم محسوب میشود . گندمهایی که دچار حمله این کرم شده باشند برگهایش مار پیچی می شود شنگ زن کرم گندم .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم